جدول جو
جدول جو

معنی خوب سرشت - جستجوی لغت در جدول جو

خوب سرشت
(سِ رِ)
خوش طبیعت. خوش طینت. خوش ساخته:
در گشادی و درشدی ببهشت
دیدی آن نقشهای خوب سرشت
لغت نامه دهخدا
خوب سرشت
خوش طینت
تصویری از خوب سرشت
تصویر خوب سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
خوب سرشت
پاک طینت، نیک نهاد، خوب نهاد، نیک سرشت
متضاد: بدسرشت، بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ /خُشْ سِ رِ)
خوش فطرت. خوش طینت. خوش ذات
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ سِ رِ)
آنچه ترکیب لطیف و مناسب دارد. خوش ترکیب:
جهانی چنین خوب و خرم سرشت
حوالت چرا شد بقا بر بهشت ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
لطیف گوشت:
گفت هنگامی یکی شهزاده بود
گوهری و پرهنر آزاده بود
شد بگرمابه درون یک روز غوشت
بود فربی و کلان و خوبگوشت،
رودکی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پاک نهاد. (یادداشت بخط مؤلف) :
شه خوب صورت شه خوب سیرت
شه خوب منظر شه خوب مخبر.
فرخی.
دو کس چه کنند از پی خاص و عام
یکی خوب سیرت یکی زشت نام.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ سِ رِ)
خوش طینتی. خوش فطرتی. خوش ذاتی
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
آنکه مانند موم نرم باشد. موم طبیعت: این هیون هین و این جمل مؤمن نهاد موم سرشت لین را گناهی نیست. (مرزبان نامه ص 271)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حور سرشت
تصویر حور سرشت
پریزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب سیرت
تصویر خوب سیرت
پاکدل پاکنهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موم سرشت
تصویر موم سرشت
آنکه مانند موم نرم باشد: (این هیون هین و این جمل مومن نهاد موم سرشت لین را گناهی نیست و نقشی که خرس بر آن موم می نهاد می پنداشت)
فرهنگ لغت هوشیار